آن قدر که او را دوست داشتم اگر خدا را دوست میداشتم درآن دنیا نیمی از بهشت از آن من بود M.R
آن قدر که او را دوست داشتم اگر خدا را دوست میداشتم درآن دنیا نیمی از بهشت از آن من بود M.R
تا بر دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت گفتند
دگر گریه نکن مرد شدی ....M.R
نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی
نمی بخشمت .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی
نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی
نمی بخشمت .... بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی
نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی
نمی بخشمت .... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی
و می بخشمت .... بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی
******************
محبت از درخت آموز که حتی سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد M.R
نازک تر از شیشه ام
و نرم تر ز حریر...
اگر قصد شکستن داری...
سنگ بی انصافیست...
یک تلنگر کافیست...!!!
عزیزم
میدونی وقتی خدا داشت منو از بهشت به سوی زمین بدرقم میکرد چی گفت؟
گفت : جایی که میری مردمی داره که میشکننت ، نکنه غصه بخوری ، تو تنها نیستی و من همیشه و در همه حال همراهتم و برای اینکه منو با خودت حس کنی ،
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری ،
قلب میذارم که جا بدی ،
اشک میدم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی دوباره پیش خودم M.R
دلم کسی را میخواهد
کسی که از جنس خودم باشد
دلش شیشه ای ... گونه هایش بارانی.
دستانش کمی سرد...
نگاهش ستاره باران باشد...
دلم یک ساده دل میخواهد...
نمیخواهم فرهاد باشد... کوه بتراشد...
میخواهم انسان باشد...
نمیخواهم مجنون شود... سر به بیایان بگذارد...
میخواهم گاهی دردم را درمان باشد....
شاهزاده سوار بر اسب سفید نمیخواهم...
غریب آشنایی میخواهم بیاید با پای پیاده
قلبش در دستش باشد،چشمانش پر از باران باشد
کلبه ای کوچک را دوست دارم
اگر این کلبه در قلب او باشد...
ببخشید اگه سرتون رو بدرد میارم ولی خوندنش خالی از لطف نیست. این یکی از هزاران حرف تو دلمه( بگذریم)
هی میگن خودتو الکی درگیر نکن!!!
بی خبر از اینکه شاید خودتم نخوای درگیر شی ، ولی اینجوری بزرگ شدی که حساس باشی...
حالا حتی اگر خودت هم نخوای به یه چیز فکر کنی نمیشه!!!
چقدر سخته وقتی حس میکنی ، تنها کسی رو که خیلی قبول داری ، دیگه بهت اعتماد نداره
چقدر سخت تره که دیگه حتی روت نمیشه سرتو جلوش بلند کنی!!!
چقد بده بعد از اینکه از دوست خوبت جدا میشی و تنها میشی ، بعد اینکه چند ماه میگذره و یکی میشه همدم دردهات و باهات میمونه ، اونم دیگه تنهات میذاره.....کسی که بعد چندماه شاید احساس میکنی همون کسی هست که یه جورایی داره جای خالی دوست خوبتو پر میکنه ، ولی اینم باهات بد میشه:(
خلاصه که همون چیزای کوچیک که منو به درد میاره ، همون چیزایی هست که واسه خیلی ها هیچی نیست...چون به نظرم درد هرکس با بقیه فرق داره ، همه یکسان نیستند:(
راستی امیدوارم باعث ناراحتی تون نشده باشم...چون اینجا رو دوس دارم چون میتونم یککم با نوشتن خودمو خالی کنم:(
دستم اشتباهی خورد کل اس ام اس هام پاک شد:(چقدر اس ام اس قشنگ داشتم!کسی میدونه چه جوری میشه برش گردوند؟:-س
چقدر این هفته هفته سنگین و بدی داشتم!!!
هرچی هم میگذره یه اتفاق بد دیگه میفته...خدایا این آخرشو به خیر بگذرون!!!
M.R
دفتر شعرهایم را سپید می گذارم! این لحظه ها نوشتن ندارد ، درد دارد!!!
خوبین؟
یه چند وقتی هست که دوستای قدیم وبمو باز پیدا کردم...خوبه..یاد روزهای قدیم افتادم
همون روزها که بدون دغدغه و فکر ، صبح تا شب پای نت بودم و همه جا سر میزدم
اون روزهها ازینکه بعضی ها جوابمو نمیدن ناراحت میشدم ، ولی الان خودم درک میکنم که حق داشتند
آخه خیلی وقتا م3 الان من که خیلی سرمو شلوغ کردم...سر آدم شلوغ میشه و به هیچی نمیرسه!
جدا از درد های خود آدم ، درد های دوستای آدم هم واسه آدم عذاب آور میشه
وقتی که میبینی 2نفر چجوری....
نفسی می آید
نفسی پاک و قشنگ
نفسی می آید
بر این باغ بچرخ
بر دل غم زده ات
گرمی و روشنی خواهد داد
نفسی می آید
نفست را سنگین کن.
می روم اما بدان بهانه ای برای ماندنم نمانده.
بهانه ای که بتوانم دوباره حس با تو بودن را تکرار کنم.
سختی ها را به جان خریده و از دیارت دور خواهم شد.
به تنهایی خواهم رفت حتی بی سایه ام؟
چشمهایت را خیس نکن
و به اتنظار بازگشتم نباش.
من برای بی تو بودن آماده ام.
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکسـت
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــدهام......
تعداد صفحات : 2